بعدازين نشكفت اگربا نكهت خلق خوشت/خيزد ازصحراي ايذج نافه ي مشك ختن
حافظ در بيتي به زيركي با روي كار آمدن پور پشنگ سيزدهمين اتابك لرستان بزرگ چنين مي سرايد: شوكت پور پشنگ وتيغ عالمگير او/در همه شهنامه ها شد داستان هر انجمن. زرين كوب نيز به ارتباط حافظ با اتابك لر اشاره دارد:«اتابك پشنگ - پادشاه لر- از صحراي ايذج با شاعر شيراز ارتباط داشت و از جام زرافشان خويش جرعه اي به اين رند شيراز هديه مي كرد»
حافظ در بيتي به زيركي با روي كار آمدن پور پشنگ سيزدهمين اتابك لرستان بزرگ چنين مي سرايد:
شوكت پور پشنگ وتيغ عالمگير او/در همه شهنامه ها شد داستان هر انجمن
او در اين بيت به اتابك پشنگ بن سلغرشاه بن اتابك احمد اشاره دارد واميدوار است كه با روي كار آمدن اين اتابك كاربدخواهان را با شمشير عدلش يكسره نمايد وريشه ي آنان را از بيخ وبن در آورد.واگرچه با ايهام وكنايه اي ظريف پور پشنگ شاهنامه را هم نشانه مي رود چرا كه افراسياب پسر پشنگ ونبيره ي تور پسر فريدون مي باشد وحافظ به نيكويي به اين نكته اشاره نموده است ،ودر بيتي ازهمين غزل به اتابك دلداري مي دهد كه:
بعدازين نشكفت اگربا نكهت خلق خوشت/خيزد ازصحراي ايذج نافه ي مشك ختن.
شهر باستاني ايذه (آنزان – انشان – ايذج- ايذه - مال امير)از دوره ي ايلاميان همواره مورد توجه شاهان وپادشاهان واتابكان وايلخانان بوده.علت توجه به اين باستانشهر جغرافياي سياسي آن بوده است و وجود ذخاير ي چون چوب ودرخت ،نفت وقير وآب كارون ...بوده است. آيا مردمان آنزمان نفت وقير را مي شناخته اند؟!آري آنان به خوبي با هم نفت را مي شناخته اند وهم قير را ويكي از دلايل وجود نفت در ان دوران ،آتشكده هاي باستاني آن دوران بوده كه نگارنده در مقاله اي جداگانه با عنوان«ازشركت نفت بختياري تا مدرنيته ي ايراني» آشنايي مردمان باستان را با نفت با شواهد ودلايل آورده است.
حافظ به شاه دلداري مي دهد كه اگر كار تو بالا نگرفت غمي نيست زيرا كه صحراي ايذج جبران خواهد نمود.ايذج همان انشان است كه بزرگمرد تاريخ جهان كوروش پس از كشورگشايي هايش ترجيح مي داد كه با آنشان باز گردد و در هيچ كشور ديگري باز نماند .واين علاقه ي او را هنوز مي توان در مردمان اين سرزمين را به خاك خود جست.
ايذه كه جابلقا نيز نام دارد و اگر آدمي در فصل بهار بدانجا پاي نهد وبه سوسن مال كه يكي از شوش هاي سه گانه ي خوزستان است رود چيزي جز ء ملكوت نخواهد ديد:ملكوتِ ،ملكوت ِ،ملكوت .حافظ با تشبيه حسي اي كه در اين بيت بكار برده است به خواننده شعرش مي فهماندكه به اين باستانشهر ونقطه ي حكومتي پاي نهاده است.اما چرا صحراي ايذج به نافه ي مشك ختن شبيه شده است؟!
1- به لحاظ عطر وبوي اين صحراي پر از گل وگياهان متنوع 2-حضور تركان وسپاهي چند مليتي خاصه چينويان در ايذج .3- تجارت نافه ي مشك ختن كه مرغوبترين نافه هاي آن زمان بود در انشان.4- در دوره ي هخامنشيان ختن قسمتي از ايران محسوب مي شده وهم زنان زيبا (گُل)روي آنجا مورد نظر شاعر بوده و هم خود منطقه ي ختن.
چرا كه در برهان قاطع به تصحيح دكتر محمد معين اشاره شده است كه ختن سرحد ميان تبت وچين بوده واين سرزمين را در نظر مردم چين سرزمين يشم مي داند .زيبا رويان اين منطقه نيز بدور از نظر حافظ نبوده اند و تركان پارسي گوي همواره مورد توجه شاعران بوده است.پس حافظ با استفاده از تشبيه حسي در اين بيت از ايذج ديدن كرده است ،چرا كه در تشبيه حسي شاعر با حواس پنجگانه تا چيزي را حس وتجربه نكرده باشددر اشعار خود راه نمي دهد و بازديد حافظ از ايذج از راه شولستان(مَمَسني) بسيار ساده وقابل دسترس بوده است.
زرين كوب نيز به ارتباط حافظ با اتابك لر اشاره دارد:« ؟! اتابك پشنگ - پادشاه لر- از صحراي ايذج با شاعر شيراز ارتباط داشت و از جام زرافشان خويش جرعه اي به اين رند شيراز هديه مي كرد» (ازكوچه ي رندان /ص124/دكتر عبدالحسين زرين كوب/چاپ پانزدهم:1381/انتشارات سخن). حافظ در بيت اخر مي آورد كه:اي صبا بر ساقي بزم اتابك عرضه دار/تا از آن جام زر افشان جرعه اي بخشد به من.
حافظ با ياداوري جد بزرگ اتابك لر و اشاره نمودن به ايذج به عنوان مقر سلطنتي باستاني علاوه بازگشت خويشتن از اتابك لر خواهان گوشه چشمي است تا اين اتابك لر پور پشنگ بدو توجه اي نمايد. پس حافظ هم به ملك سليمان پاي نهاده است .
منبع:وب سایت خبری لر
درد من حصار برکه نیست.